محمد مسجدجامعی
در بین شاخههای مختلف اسلامی تنها شیعیان هستند که معتقدند شأن و مقام یک زن میتواند تا سر حد «عصمت» و «انسان کامل» ارتقا یابد. البته مصداق این زن دخت گرامی پیامبر(ص)است، اما مسأله این است که به هر حال او یک بانو است نه یک مرد. این بدین معناست که نیل به مقام یاد شده در انحصار مردان نیست و جنس زن نیز میتواند به چنین جایگاهی نائل آید. از این زوایه حجیت و اعتباری را که برای «فعل»، «قول» و «تقریر» امامان معصوم قائل هستیم، برای این بانوی بانوان نیز قائلیم.
واقعیت این است که درک مراتب و مقامات پیامبر(ص)، امامان معصوم(ع) و مادر بزرگوارشان عمدتاً با توجه به حکمت و تقدیر الهی و فلسفه خلقت جهان و چرایی خلقت انسان و هدف داری مجموع آفرینش، قابل دریافت است؛ و برای دریافت این نکات میباید به احادیث معتبر و به ویژه ادعیه و زیارتهای مطلقه و مخصوصه ای که متضمن بیان مراتب بلند معنوی و روحانی معصومان است، رجوع کرد. اگرچه فلسفه و عرفان مبتنی بر این معارف نیز میتواند بیان کننده و توضیح دهنده بسیاری از مسائل یاد شده باشد. اما علیرغم این همه، بررسی زندگانی این جهانی آنان نیز میتواند گوشهای از عظمت روحی و اخلاقی و انسانی ایشان را نشان دهد.
جهت مطالعه حیات این جهانی فاطمه زهرا(س) مسأله اصلی، کوتاهی عمر ایشان است. در بین معصومان، آن حضرت کوتاهترین عمر را داشتهاند و لذا اطلاعات فراوانی در دسترس نیست. اگرچه خود این کوتاهی عمر و حوادثی که پس از رحلت پیامبر(ص) با آن مواجه بود، محتوی و کیفیت وصیت آن حضرت و سخنان امام علی(ع) خطاب به همسرش در دوران پس از پیامبر(ص) و به ویژه سخنانش پس از به خاک سپاری غریبانه همسر، خود بازگو کننده مسائل فراوانی است. در اینجا میکوشیم به نکاتی چند اشاره کنیم.
۱- جامعه عربستان به هنگام ظهور اسلام ذاتاً یک جامعه مردانه بود – و هنوز هم چنین است- این ویژگی به دلیل خصوصیتهای محیطی، تاریخی و اجتماعی آن بود. سرزمینی قفر و خشک که در خود قبایل مختلفی را جای داده بود. صرف خشونت سرزمین انسان را خشن و خشونت طلب میکند. اما گرسنگی و حتی تشنگی دائمی هم مزید بر علت بود. کمی آب و باران و ناسازگاری و سختی محیط، علت اصلی بود. این گرسنگی، جنگی مداوم بر سر چراگاه و به غارت بردن آذوقه و اموال قبایل دیگر را موجب شده بود. این مجموعه عوامل در طول زمان، نوعی فرهنگ ضد زن را بوجود آورده بود. آنچه عملاً وجود داشت، خشونت بود و جنگ و گریز و چپاول و غارت. و این همه به مرد نیرومند و چابک و شمشیر بدست نیاز داشت. در چنین اوضاع و احوالی، زن عنصری مزاحم بود. چرا که توان جنگ و غارت نداشت و بدتر آنکه ممکن بود خود به غنیمت گرفته شود.
این اجمالاً شرایطی بود که به فرهنگ عمومی شکل میداد. اما این پایان ماجرا نبود. چرا زنان که خود را در چنین وضعیت طاقت فرسایی مییافتند، به گونهای دیگر، ضعف خود را جبران میکردند و آن از طریق مکر و حیله و سخن چینی و فتنه انگیزی بود. این ویژگیها عموماً در جوامع بسته مردسالار، شکوفا میشود. و بیش از آنکه ناشی از خصلتهای فردی باشد، متأثر از شرایط اجتماعی است.
نکته مهمتر این بود که اصولاً برای زن شأنی انسانی قائل نبودند. او بیش از آنکه شریک مرد باشد، همچون کالاهای دیگر، متعلق به او بود. روابط زن و شوهر بیش از آنکه همسرانه باشد، مالکانه بود. و بدتر آنکه چنین رویکردی نسبت به وی را نشانهای از حمیت و رجولیت و قدرت و مردانگی میدانستند. دختر را مایه ننگ میانگاشتند و به همین دلیل بعضاً آنان را زنده به گور میکردند. مواردی نقل شده که فردی داستان فجیع زنده به گور کردن دختر کوچک خود را برای پیامبر(ص) گزارش میکند که پیامبر(ص) به گریه می افتد و ناقل را از مجلس خود، دور میسازد. به واقع، چنین تصورات و اعتقاداتی وجود داشت و مورد عمل قرار میگرفت.
۲- دخت پیامبر(ص) در چنین وضعیتی می زیست. هشت ساله بود که از مکه به مدینه آمد و پیامبر(ص) پس از ورود به مدینه به مهمترین شخصیت آن تبدیل شد. جریانی که ادامه یافت. بدین معنی که پیامبر(ص) به مرور زمان، قدرت و موقعیت ممتازتری پیدا کرد.
یک سال بعد، با امام علی(ع) که جوانی پاک، شایسته و برومند بود، ازدواج کرد. اما این ازدواج به سادگی سرانجام نیافت. چرا که خواستگاران متعددی وجود داشت که با توجه به جایگاه پیامبر(ص) و آیندهای که برای حضرتش پیش بینی میکردند، به ازدواج با دخت او اصرار داشتند. این جریان، پیامبر(ص) را در موقعیت دشواری قرار داد. و این همه را این دختر خردسالی که سالها قبل، مادر بزرگوار و مهربانش را از دست داده بود، از نزدیک شاهد بود.
رفتار پیامبر(ص) با فاطمه(س) هم به عنوان یک زن و هم به عنوان دختر گرامیاش برای عموم اطرافیان حضرت که در بستر فرهنگ جامعه خویش، بالیده بودند، نامفهوم و بلکه مورد ایراد بود و آنان بارها بدان اعتراض کردند. شگفت آنکه این اعتراضها، صرفاً از جانب مردان نبود، در موارد فراوانی زنان هم چنین میکردند. البته در اینجا به جز فرهنگ حاکم، عوامل روانی و رقابتهای شخصی هم دخالت داشت. آنها این مقدار محبت و احترام پیامبر(ص) نسبت به دخت خویش را که عمیقاً ناشی از فضایل والای وی بود، بر نمیتافتند. اصولاً حضرتش را درک نمیکردند تا منطق رفتاری پدرش را با او دریابند.
طبیعتاً دختری با هوش و ذکاوت و تیزبینی فاطمه(ع)، تمامی علل و عوامل پنهان و آشکاری را که منجر به اعتراض به رفتار پیامبر(ص) میشد، در مییافت اعم از آنکه از جانب مردان باشد و یا از جانب زنان. این همه را میدید اما بزرگوارانه سکوت میکرد و واکنشی نشان نمیداد. این روح بلندتر از آن بود که به سخنان و طعنهها و زخم زبانهای برخاسته از جهالت و حسادت و کوچک منشی، واکنش نشان دهد. از تمامی آنها «مرور کرام» میکرد.
۳- با قدرت یافتن اسلام از جنگ خندق به بعد و خاصه پس از فتح مکه، موقعیت پیامبر(ص) نیز تغییر کرد. از آن پس حضرتش نه حاکم مدینه که عملاً حاکم بخشهای وسیعی از جزیره العرب بود. این جریان به گونهای غیرمستقیم، مشکلات فراوانی را برای نزدیکان و خانواده پیامبر(ص) ایجاد کرد. قدرت مادی و دنیوی اسلام که بطور فزایندهای گسترش مییافت، چشمهای فراوانی را به سوی خود کشیده بود؛ چه از میان مسلمانان و چه از میان دیگرانی که در دوران متأخر و عمدتاً به دلیل ترس و یا مصلحت بدان گرویده بودند.
حتی شخص پیامبر(ص) هم چندان نمیتوانست با این مشکلات جدید مقابله کند. قدرت در آنجا که منشأ دینی دارد، محدودیتهای خاص خود را دارد. نمیتوان این محدودیتها را نادیده گرفت. به هر حال میباید اجماع عمومی حفظ شود و پرده رودربایستی حتی با مخالفان و بد اندیشان شکسته نشود. در غیر این صورت، قدرت فرو میپاشد.
مشکلات یاد شده به دلایل مختلف، عمدتاً متوجه امام علی(ع) بود. این دلایل به مراتب بیشتر و فراتر از آن است که بتوان حتی بدان اشارت کرد. چنین واقعیتی وجود داشت و علیرغم ملاحظات امام که میکوشید مسائل راجع به شخص ایشان به همسرشان انتقال نیابد و حتی از آنها مطلع نشود، اما فاطمه(ع) در جریان آنها قرار میگرفت و با شکیبایی آنها را تحمل میکرد.
شرایط و واقعیتهای جدید محیط زنانه مدینه و مخصوصاً محیط زنانه اطرافیان پیامبر(ص) را متأثر میکرد و این جریانی طبیعی بود. علیرغم موقعیت نازل زنان حتی در دوران جاهلی، اما دخالت آنان از طریق تحریک مردان در شکل دادن به حوادث به هیچ عنوان کم اهمیت نبود.
نمونه بارز آن داستان جنگ احد است. در ابتدا مکیان شکست خوردند و در حال عقب نشینی بودند که زنان همراه آنان به تحریکشان پرداختند. نتیجه بازگشت به جبهه و حمله به مسلمانان از کمین گاه کوه احد بود که جنگ را مغلوبه ساخت و تعداد زیادی از برجستگان از اصحاب به شهادت رسیدند. عملاً آنچه بیشترین تأثیر را داشت، همین تحریکات زنانه بود.
این جریان پس از قدرت یابی اسلام، به مراتب نیرومندتر شد. چرا که با تمرکز قدرت در مدینه که پدیدهای بی سابقه در تاریخ جزیره العرب بود، تاثیرگذاری زنان، زمینه به مراتب مناسبتر و گستردهتری یافت.
۴- زنان فراوانی در اطراف پیامبر(ص) بودند که هر یک به دلیل و مصلحتی بدین حلقه راه یافته بودند. اینان عموماً غیر جوان بودند و وجه مشترکشان عقیم بودن آنان بود. به جز ماریه قبطیه که ابراهیم را به دنیا آورد و مدتی بعد زندگانی را بدرود گفت، همگی بی فرزند بودند.
در چنین شرایطی دختر پیامبر(ص) که از همگان کوچکتر بود در فاصله کوتاهی دو پسر بزاد و مدتی بعد دو دختر. این دو پسر، روشنایی چشم پیامبر(ص) بودند. با چشم پوشی از تمامی مقامات بلند معنوی این دو کودک، صرف اینکه شخصیتی در سن و موقعیت آن حضرت نوادگانی مییابد، حادثهای بزرگ و سرور آفرین بود و طبیعی بود که پیامبر(ص) نسبت به نوادگانش، عواطف و احساسات سرشاری داشته باشد.
در آن حلقه بسته زنان و با توجه به مجموع ویژگیهای جامعه عربی آن زمان این همه، واکنشهای منفی مختلفی را به همراه میآورد و عمده این رفتارها و واکنشها بر فاطمه(س) متمرکز بود. اما علیرغم این همه، حضرتش تمامی این ناملایمات زبانی و غیر زبانی را تحمل میکرد. و از آنها با سماحت و بزرگ منشی در میگذشت. در حلقه بسته یاد شده، کمتر زنی رویکردی مثبت نسبت به دخت پیامبر(ص) داشت. اما حضرتش هیچ گاه دخت پیامبر(ص) بودن را به رخ نکشید و فراتر از آن بود که مقابله به مثل کند و در برابر طعنهها و زخم زبانها واکنش نشان دهد.
حساسیت حلقه بسته تا بدان حد بود که نسبت به خود پیامبر(ص) هم هنگامی که ذکر خیری از همسر وفادار و فداکارش جناب خدیجه(س) میکرد، عکس العمل نشان میداد. آنان در نمییافتند که احساس حضرتش نسبت به آن بانوی بزرگ به دلایل فضایل واقعی او بود و اینکه اصولاً عواطف و احساسات انسانهای بزرگ همچون خود آنان بزرگ و از سر بزرگ منشی است و نه ناشی از مسائل روزمره و کوچکی که تنها برای مردمان عادی جاذبه دارد.
به واقع مشکلات فاطمه(س) حتی در دروان حیات پیامبر(ع) وجود داشت. اگرچه از نوعی دیگر و بیشتر از جنس مسائلی بود که حلقه زنان به طور مستقیم یا غیر مستقیم برای حضرتش ایجاد میکردند. چنانکه گفتیم ایشان در خلق چنین مشکلات هیچ نقشی نداشت اما مجبور به تحمل آن بود.
۵- بدین ترتیب دختر پیامبر(ص) و همسرش در پایان سالهای عمر پیامبر در شرایط سخت دشواری قرار گرفتند. در اینجا نیز آن دو در پیدایی آن هیچ دخالتی نداشتند و بهتر است که بگوییم در آن واقع شدند. این وضعیت تا بدان حد سنگین شد که لبخندی بر لبان فاطمه(ص) در واپسین لحظات عمر پیامبر(ص) در حالی که میگریست، نقش بست. هنگامی که اطرافیان علت را جویا شدند فرمود: پدرم بشارت داد که پس از من تو اولین فردی از خاندانم هستی که به من ملحق میشود.
اگر چه نباید شخصیت و عظمت چنین اشخاصی با افراد عادی مقایسه شود اما اینکه بانوی جوانی با چهار فرزند و شوهری بی بدیل از مرگ خود خوشحال شود، به واقع تعجب انگیز است، و به هر حال نشان دهنده وضعیت طاقت فرسایی بود که یقین داشت با آن مواجه خواهد شد. وضعیتی که نشانههای سختی و سنگینیاش در اواخر حیات پیامبر(س) پدیدار شده بود.
آن حضرت این همه را صبورانه تحمل کرد و وظیفه بزرگ خود را که نشان دادن حق و حقیقت و راه درست بود، به بهترین وجه به انجام رسانید. مصونیت نسبی ناشی از زن و تنها یادگار پیامبر بودن او را به انجام رسالتی قادر ساخت که حتی همسر برومندش قادر به انجام آن نبود. چرا که به سادگی و با سرعت و با تمهید توطئهای پیچیده به قتل میرسید بدون آنکه نتیجهای از آن حاصل آید. یادگار بزرگ او همین نشان دهندگی است و اینکه راه درست در جنجال و کشمکش پس از رحلت پیامبر(ص) گم نشد.
۶- اگرچه تاریخ نخستین اسلام عمدتاً تاریخی مردانه است و کمتر از زنان و نقش آفرینی آنها که بعضاً بسیار مؤثر بوده سخن رفته است، اما در مقایسه با تاریخ عربستان دوران جاهلی و حتی تاریخ اقوام و امتهای دیگر، گزارشهای متعددی درباره زنان آن ایام وجود دارد.
نکته اینجاست که گزارشهای مربوط به دخت گرامی پیامبر(س)، از جانب هر شاخه و گروه مسلمانی که نقل شده باشد، همگی بزرگوارانه و با رعایت تمامی ملاحظات اخلاقی است. فاقد هرگونه علائمی از حیله و حسد و کینه و انتقام ستانی و بدخواهی است و هیچ نکتهای که به زندگی خصوصی یک زن راجع میشود و نباید در میان جمع بیان شود، در آن نیامده است. عفت در کلام، عفت در خانواده، عفت در زندگی روزمره و عفت در برخورد با زنان و مردانی که به گونههای مختلف موجب آزردگی حضرتش میشدند.
مهمتر آنکه در تمامی این فراز و نشیبها حضرت، شخصیت «زنانه» خویش را حفظ کرد. حتی در آنجا که مجبور شد برای روشن شدن حقیقت به صحنه آید و اعتراض کند، نکوشید در قالبی «مردانه» زیست و یا حتی اعتراض کند. این احتمالاً مهمترین پیام ایشان به همه تاریخ است و آن اینکه زن، «زن» است و باید چنین بماند و برای نقش آفرینی و اثبات خویش نباید شخصیتی «مردانه» بیابد. او باید ایده آل خود را در چارچوب «زن بودن» و «زن ماندن» بجوید. اشتباه بزرگی است اگر این ایده آل شدن را در «مرد شدن» قرار دهد و بکوشد خود را در مدلی مردانه تعریف کند و شکل دهد.
به واقع یکی از مشکلات جهان ما و جامعه ما، به همین نکته باز میگردد. در اینجا مسأله، چگونگی تحقق ایده آل «زن بودن» برای زنان نیست، مسأله این است که ایده آل آنها چیست و چه باید باشد؟ هنگامی که ایده آل «مردن شدن» باشد، راههای نیل بدان به کلی متفاوت است با آنجایی که ایده آل «زن بودن» و «زن ماندن» است.
نمیتوان و نباید منکر واقعیتهای جامعه امروز در زمینههای مختلف و از جمله مسأله زنان شد، اما باید روشن شود که کدامین هدف تعقیب میشود؟ آیا قرار است «زن» برای حضور و اثبات خود، «مرد» شود؟ و یا آنکه «زن» بماند؟ اگر این اصل پذیرفته شود، آنگاه به مراتب بهتر میتوان درباره چگونگی تحقق این جریان اندیشید.
منبع: موسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر