امام حسن مجتبی(ع) خطاب به مرد شامی: ...اگر از ما بخواهی تو را ببخشیم، میبخشیم. و اگر چیزی از ما درخواست کنی، به تو عطا میکنیم. اگر از ما هدایت و رشد بخواهی، هدایتت میکنیم. و اگر بخواهی باری را برایت برداریم، کمکت میکنیم. اگر گرسنهای، سیرت میکنیم. اگر برهنهای، تو را میپوشانیم...
یکی از شامیان به مدینه آمده بود که با امام حسن مجتبی(ع) مواجه شد. همانطور که بر اسب خود سوار بود، حضرت را لعن کرد. امام حسن(ع) صبر کرد تا حرفهای مرد به پایان برسد. سپس با لبخند به او سلام کرده و فرمودند: ای پیرمرد، فکر کنم غریبی و احتمالاً به اشتباه افتادهای. اگر از ما بخواهی تو را ببخشیم، میبخشیم. و اگر چیزی از ما درخواست کنی، به تو عطا میکنیم. اگر از ما هدایت و رشد بخواهی، هدایتت میکنیم. و اگر بخواهی باری را برایت برداریم، کمکت میکنیم. اگر گرسنهای، سیرت میکنیم. اگر برهنهای، تو را میپوشانیم. و اگر نیازمندی، بینیازت میکنیم. و اگر دربهدر و آوارهای، به تو پناه میدهیم. و اگر حاجتی داری، برآوردهاش میکنیم. بهتر است پیش ما بیایی و تا زمانی که قرار است بروی، مهمان ما باشی؛ زیرا ما یک جایگاه وسیع، آبروی زیاد و مال بسیار داریم.
مرد شامی وقتی سخنان امام حسن(ع) را شنید، گریست و گفت: شهادت میدهم خلیفه خدا بر روی زمین هستی. خداوند میداند رسالتش را کجا قرار دهد. تو و پدرت مبغوضترین خلق خدا برای من بودید، ولی الان محبوبترین خلق خدا برای من هستید. سپس مرد شامی بار و بنهاش را به منزل امام حسن(ع) برد و تا زمانی که به شام بازگشت، مهمان آن حضرت بود و سرانجام به یکی از محبان اهل بیت(ع) تبدیل شد۱.
روایتهای اهل بیت(ع) نسخهای برای یک نفر نیست، بلکه برای گروهی از آدمهاست. یعنی هر کدام از روایتها برای گروهی از آدمها که شبیه مخاطب اصلی روایت باشند، صدق میکند. البته برای برخورد با هر گروه از مردم باید تشخیص داد که چه روایتی مناسب آنهاست و کدام نسخه برای آنها کاربرد دارد. البته کلام معصوم نیز مثل قرآن ۷۰ بطن دارد و لایههای پنهان دارد. اگر باطن روایت معصوم را نفهمیم، نمیتوانیم به درستی از آن استفاده کنیم و حتی ممکن است روایت را اشتباه به کار ببریم و مشکل ایجاد کنیم.
مرد شامی چه کسی بود؟
در ابتدای این روایت، میبینیم که مرد شامی سوار بر اسب است و حضرت پیاده. مرد شامی از میانداران حکومت بنیامیه است و تبلیغات آنها علیه اهل بیت(ع) را پذیرفته است. او از امویان دوآتشه بود، وگرنه جرئت نمیکرد در شهر مدینه چنین برخوردی با امام حسن(ع) داشته باشد. اگر این مواجهه در شام رخ داده بود جای تعجب نداشت، ولی مدینه محل سکونت اقوام حضرت و حکومت ایشان بود. بنیهاشم در مدینه زندگی میکردند، امام حسین(ع) و حضرت اباالفضل(ع) در مدینه بودند. با توجه به این نشانهها به نظر میرسد حاکم مدینه طرفدار مرد شامی بوده است. چون اگر چنین پشتیبانی نداشت، نمیتوانست آن طور برخورد کند.
در مقابل، رفتار امام حسن(ع) با مرد شامی بسیار جای تأمل دارد. حضرت به او سلام میکند. سلام کردن حضرت به این معناست که مرد شامی را از رفتارش تفکیک میکند. یعنی من میدانم این حرفها از آنِ تو نیست و تحت تأثیر شامیها بودهای. لبخند حضرت به او میفهماند که درباره اهل بیت(ع) اشتباه کرده است. مرد شامی منتظر بود حضرت با او درگیر شود، ولی در عوض با سلام و لبخند حضرت مواجه شد.
تا اینجای روایت این درس را یاد گرفتیم که اگر کسی به ما انتقاد کرد، بر اساس ظاهر او موضعگیری نکنیم. بلکه ابتدا باید ببینیم منشأ اعتراض او چیست؟ در زندگی روزمره ما موارد زیادی از این دست پیش میآید. مثلاً همسرتان از راه میرسد و دوست دارید با او صحبت کنید، ولی متوجه میشوید که او عصبی است و اخلاق بدی دارد. اگر بر اساس ظاهر رفتار او تصمیم بگیرید، احتمالاً شما هم با او بدرفتاری خواهید کرد. ولی اگر بدانید که چک او امروز برگشت خورده، متوجه میشوید که عصبانیت او به خاطر شما نیست. آنگاه میتوانید با او همراه شوید و با لبخند به او سلام کنید. چه بسا لبخند شما باعث تغییر رفتار و حالت درونی او شود. ولی متأسفانه بسیاری از ما به این نکات دقت نمیکنیم و گاهی در برابر یک تلنگر کوچک، شمشیر میکشیم. درحالیکه میتوانیم و وظیفه داریم به طرف مقابلمان کمک کنیم.
احترام امام حسن علیهالسلام به مرد شامی
امام حسن مجتبی(ع) مرد شامی را با عبارت «أیها الشیخ» خطاب میکند. میتوانست از خطاب «أیها الرجل» استفاده کند، ولی از شیخ استفاده کرد تا او را عزیز کند. شیخ در عربی برای خطاب قرار دادن بزرگ قوم استفاده میشود. بزرگ قوم کسی است که عمری از او گذشته و در جامعه به او احترام میگذارند. حضرت با احترام گذاشتن به مرد شامی، به طور ضمنی، جایگاه سِنی او را گوشزد میکند. مثل اینکه بگوید: تو جای پدر من هستی! این حرفها مناسب جایگاه و سن تو نیست. آدمی که سنی از او گذشته است، باید در حرفهایش دقت بیشتری کند و هر سخنی را به زبان نیاورد.
بنیامیه توانسته بودند این شخص را با خود همراه کنند، ولی حضرت، به او احترام گذاشت تا او را بزرگ کند و عزتش را به او بازگرداند. شخصیت ذاتی او را که پیرمرد جا افتادهای است، برایش نمایان کردند.
عمق کلام حضرت درباره درونیات مرد شامی
سپس حضرت میفرمایند: گمان میکنم غریبی. منظور حضرت این نبوده است که مرد شامی در مدینه غریب است، بلکه به غربت عمیق او اشاره دارد. یعنی تو در تمام عمرت غریب و دربهدر بودهای؛ یار، پشتوانه و قبیلهای نداشتهای که به خاطر آنها عزت داشته باشی. از این رو، هر کسی توانسته تو را به هر سویی ببرد. حضرت یک به یک درباره ویژگیهای مهم زندگی او صحبت میکنند. سخنان حضرت بهقدری دقیق بیان میشود و به عمق شخصیت و درون مرد شامی ارتباط دارد که وقتی کلام حضرت به پایان میرسد، مرد شامی به دست و پای حضرت میافتد. این نشان میدهد مرد شامی به خوبی میدانسته حضرت به او چه گفته است.
در واقع، امام حسن(ع) آرام آرام وضعیت درونی مرد شامی را بیان میکنند و این کار را نه با شماتت، بلکه با خوشرویی و لبخند انجام میدهند. حضرت به هیچ وجه مرد شامی را توبیخ نمیکنند، اتفاقاً همدلی نشان میدهند و به مرد شامی میفهمانند که برخلاف همه، او را به خوبی درک میکنند.
حضرت سپس به مرد شامی گوشزد میکنند که شاید اشتباه کرده باشد. اینکه حضرت ابتدا درباره غربت او صحبت کرد، به این دلیل است که آدمهای غریب و بیکس بیشتر تحت تأثیر حرفها و تبلیغات دیگران قرار میگیرند. چون متعلق به هیچ گروهی نیستند و مدام از یک گروه و قبیله به گروه و قبیله دیگری میپیوندند. چنین افرادی خودشان را مدام به این و آن وصل میکنند تا از احساس غربت خارج شوند. حضرت هم دقیقاً دست روی همین نکته میگذارد و به مرد شامی میگوید شاید غربت او باعث شده تحت تأثیر تبلیغات بنیامیه قرار بگیرد و دشمن اهل بیت(ع) شود. اینکه حضرت، مرد شامی را به خانهاش دعوت میکند، دقیقاً به خاطر همین است که مرد شامی را غریب و بیکس میبیند. به بیان دیگر، دعوت کردن حضرت به این معناست که ما اهل بیت میتوانیم تو را از غربت خارج کنیم. چندین سال بر طبل معاویه زدهای، ولی حالا نزد ما اهل بیت بیا تا از غربت خارج شوی و بدین صورت، حضرت اضطراب مرد شامی را کم میکنند.
حضرت سپس به او میگویند: اگر بخواهی، ما تو را خواهیم بخشید. این را قبل از همه پیشنهادهای دیگر میگویند. یعنی پیش از اینکه به او پیشنهاد غذا، محل استراحت و هدایت بدهد، به او میگوید اگر بخواهی تو را میبخشیم. سخن گفتن حضرت درباره بخشش از این بابت است که اضطراب مرد شامی را کم کند. چون در برخورد با کسانی که نیاز به هدایت دارند، ابتدا باید اضطراب و نگرانی آنها را برطرف کرد و سپس به مشکلات درونی آنها پرداخت.
نکته دقیقی درباره بخشش این شخص وجود دارد. حضرت مرد شامی را در بخشیده شدن نیز مختار میکند. یعنی به او میگویند اگر بخواهی، تو را میبخشیم. یعنی نهتنها راه بر تو بسته نیست، که در این مسئله دارای اختیار کاملی. یعنی مجبور نیستی از ما عذرخواهی کنی. اینکه حضرت به او اختیار میدهند، باعث شد که مرد شامی اذعان کند آن حضرت پیش از این، برای او مبغوضترین فرد بوده است، اما به برکت این رفتار نیکوی ایشان، امروز محبوبترین افراد است. در واقع مرد شامی محکوم به تعریف و تمجید از حضرت نشد، بلکه انتخاب کرد که محبت و اعتقاد درونیاش را نشان دهد.
ما انسانها گاهی در برخوردهایمان کاری میکنیم که شخص مقابلمان محکوم به عذرخواهی شود و احساس حقارت کند. ولی امام حسن(ع) در برخورد با مرد شامی، دقیقاً برعکس عمل میکند و به او احساس بزرگی و احترام میبخشد. معنای سخن حضرت این بود که ما تو را بخشیدهایم، ولی تو مختاری بخشش ما را قبول کنی یا نکنی. درحالیکه باید برعکس میبود. یعنی او باید عذرخواهی میکرد و حضرت مختار میبود که عذر او را بپذیرند یا خیر، ولی امام حسن(ع) کریم اهل بیت(ع) است و کرامت او فقط در اطعام مساکین نیست. حضرت به قدری کریم بود که نمیخواست مرد شامی وادار به عذرخواهی شود.
سپس امام حسن مجتبی(ع) به مرد شامیفرمودند: اگر چیزی از ما بخواهی، عطا میکنیم. حضرت هیچ محدودیتی ذکر نمیکند. یعنی هر چیزی بخواهی، به تو میدهیم. این پیشنهاد به این سبب بود که شامیها آن مرد را با پول و امور مادی خریده و به ذلت کشانده بودند. گاهی انسان به خاطر نیازها و گرفتاریهایش، تن به ذلت میدهد. حضرت به خوبی متوجه این وضعیت مرد شامی میشود و با پیشنهادش به او کمک میکند که از آن ذلت خارج شود و دیگر وابسته به این و آن نباشد. این رفتار حضرت بسیار درسآموز است. ما نیز اگر میخواهیم کاری برای مردم انجام دهیم، باید به جای اینکه آنها را ادب کنیم، به آنها کرامت ببخشیم. وقتی کرامت انسانها ترمیم شود، خودشان تنظیم میشوند.
در انفاقهایمان هم باید همین نکته را در نظر داشته باشیم. ما باید با بخششمان باعث بینیازی مردم شویم، نه اینکه آنها را به خودمان نیازمند کنیم. مبادا کسی را از در خانه دیگران به در خانه خودمان بکشانیم. فرقی نمیکند آن شخص وابسته به چه کسی باشد؛ ذلت، ذلت است. برخوردها و کمکهای ما به مردم باید باعث آزادی آنها از اسارت و ذلت شود.
نکته دقیق دیگری که در سخن امام حسن(ع) با مرد شامی وجود دارد این است که او را در پذیرش لطف خود آزاد میگذارند تا شخصیت مرد شامی آسیب نبیند. برخلاف معاویه که اول کیسههای سکه را به افراد نشان میداد. حضرت به مرد شامیفرمودند: اگر بخواهی، به تو عطا میکنیم. یعنی تو عزیزی. این طور نیست که بیاجازه به حریم تو وارد شویم؛ بلکه ابتدا از خودت اجازه میگیریم که آیا میخواهی محبت ما را بپذیری یا خیر. مراعات عزت دیگران، کار دقیقی است.
سیر و سلوک هر کسی بر اساس مسیر خود اوست
گاهی ممکن است وضعیت مالی مردی به هم بریزد و در همان زمان، همسرش پول زیادی داشته باشد. رفتار زن در چنین شرایطی واقعاً اهمیت دارد. زن نباید پولش را به رخ شوهرش بکشد و او را به احساس حقارت دچار کند. وقتی رسولالله(ص) به خواستگاری امالمؤمنین حضرت خدیجه(س) آمد، خدیجه(س) فرمود: «این خانه، خانه توست و من کنیز تو هستم۲.» تا پایان نیز به همین صورت بود. وقتی حضرت خدیجه(س) میخواست یکی از پیراهنهای رسولالله(ص) را بگیرد که آن را به عنوان کفن خود استفاده کند، حیا کرد و مستقیم از حضرت نخواست. بلکه به حضرت زهرا(س) سپرد که خواستهاش را به آن حضرت برساند تا پیراهنی که با آن نماز خوانده را به حضرت خدیجه(س) هدیه بدهد۳.
وقتی خدیجه(س) با حضرت محمد(ص) ازدواج کرد، بسیاری او را تخطئه کردند که چرا با محمد که یتیم است، ازدواج کردی. ولی او میگفت: محمد عزیز است. شاید کسی از شما در ذهنش بگوید شوهر ما هم اگر پیغمبر باشد، با او چنین رفتاری میکنیم. ولی واقعیت این است که هر انسانی، سلوک خودش را دارد. شوهر آسیه، فرعون بود ولی او سیر و سلوک خودش را در کنار فرعون هم داشت. هیچ زنی نباید در انجام وظایفش نسبت به شوهر خود کوتاهی کند؛ چون درنهایت خود اوست که با این کار به رستگاری و مقامات میرسد. اگر بخواهیم درستتر ببینیم، شوهر بداخلاق و ناسازگار یک زن، امتحان او و فرصتی برای دستیابی او به مقامات بالاست.
همه ما در این دنیا مهمانیم؛ زمانی در صلب پدر، پس از آن در رحم مادر، بعدها در خانه والدین و درنهایت در خانه همسر. همه اینها دورههایی موقتی و گذرا از زندگی ماست. انسان متعلق به این دنیا نیست و سرانجام باید برود. بنابراین، نباید در چنین مواردی با معیارهای دنیایی تصمیم گرفت. انتخابهای ما در بهشت، با بلوغ عقلانی خواهد بود و به کلی با دغدغههای امروزمان در دنیا تفاوت خواهد داشت. پس چه بهتر که امروز نیز با همان معیارها تصمیم بگیریم.
انسان در مسیر سیر و سلوک خود نباید منتظر تشکر خلق خدا باشد. حتی اگر اطرافیان نبینند و قدر انسان را ندانند، ضرر نمیکند؛ چون شخص مهم دیگری هست که میبیند. در واقع، حضرت صاحبالزمان مهدی(ع) از او تشکر میکند. این اشتباه است که ما منتظر قدردانی اطرافیانمان باشیم. اصلاً قرار نیست مزد رفتار درست ما را اطرافیانمان بدهند. بلکه خداوند متعال هزاران برابر جبران میکند. گرفتاری ما اینجاست که گاهی به اندازه کافی وسعت نظر نداریم و نمیتوانیم از بالاتر به وضعیت خودمان نگاه کنیم. وقتی زنی با شوهر خود خوشرفتاری میکند، در همان لحظه مورد لطف و توجه پروردگارش قرار میگیرد. وقتی حضرت خدیجه(س) خانهاش را در اختیار حضرت رسول(ص) قرار داد، جبرئیل نازل شد و به او گفت: رب تو سلام رساند و گفت ما قصری در بهشت با طلا و یاقوت برای تو ساختیم۴ . خدیجه(س) خانهای از خشت و گل در اختیار رسول خدا(ص) گذاشته بود، ولی خداوند قصری زرین در بهشت برای او بنا کرد. خدیجه(س) منتی بر پیامبر نداشت، حتی منت او را میکشید. چون او باعث شده بود خدیجه به مقامات بالاتری برسد و پرودگار عالم به او سلام برساند؛ سلامی که با هیچ چیز قابل مقایسه نبود.
نمونههای دیگری نیز در تاریخ داشتهایم؛ همچون زن زهیر، یا مثلاً مادر و همسر وهب در واقعه عاشورا. اینها اعتنایی به حکومت نکردند و دعوت امام حسین(ع) را عاشقانه پذیرفتند. برای یک مادر خیلی سخت است که فرزند هجده سالهاش را که تازه ازدواج کرده، به شهادت برسانند و سر از تنش جدا کنند. اما واکنش مادر وهب کاملاً برعکس مادرهای دیگر بود. وقتی سر بریده فرزندش را جلوی او انداختند، با سر وداع کرد و آن را سمت دشمن برگرداند و گفت چیزی را که برای خدا دادهام پس نمیگیرم۵. این زنها به جز تأیید پروردگارشان چیز دیگری نمیخواستند. به همین سبب، تصمیمهایی به این دشواری را میگرفتند و حرکت میکردند.
اگر بخواهی تو را هدایت میکنیم
در ادامه روایت، امام حسن(ع) سپس برای مرد شامی، مسئله هدایت و رشد را مطرح میکنند. اینکه حضرت از عبارت «رشد» استفاده میکنند به این سبب است که مرد شامی مایههایی دارد؛ چون مسلمان است و به رسالت پیامبر اعتقاد دارد و به دنبال حقیقت است، ولی هنوز به رستگاری نرسیده است. حضرت فرمودند: اگر بخواهی، ما میتوانیم تو را رشد دهیم. میتوانیم تو را از جمود بیرون بیاوریم. اهل بیت(ع) مرکز رشد هستند۶. مرد شامی اسلام ظاهری را دارد، در ذهنش اسلام را پذیرفته است، ولی قلبش نیاز به رشد دارد. حضرت میخواهد قلب او را بزرگ کنند. اما برای همین کار هم از او اجازه میگیرند. یعنی او را مختار میکنند که پیشنهاد حضرت را بپذیرد. در واقع او باید اجازه دهد که حضرت به مسئله قلبی او ورود کند. برای همین، حضرت از او اذن میگیرند.
نکته مهمی که در برخورد حضرت با مرد شامی اهمیت دارد، این است که امام حسن مجتبی(ع) برای او وقت صرف میکنند. بعضی از ما به خاطر موقعیت خانوادگی یا اجتماعیمان رفتار دیگری میکنیم. کسی با ما برخوردی دارد و ما میتوانیم در زندگی او نقشی داشته باشیم، اما او را دستبهسر میکنیم. رفتار حضرت این طور نیست. نمیگویند حالا یک مردی آمده، چیزی به او بدهید تا برود. برعکس، برای او وقت صرف میکنند تا او را سرانجام به درجات بالا برسانند. همانطور که سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا از آن دو نفر عضو خوارج نگذشت۷ و برای بازگشتشان وقت صرف کردند.
در ادامه، حضرت به مرد شامی میفرمایند: اگر تقاضای حمل داشته باشی، تو را حمل میکنیم. این پیشنهاد حضرت اشاره به این دارد که شخص شامی دچار تحول شده و میخواهد حرکت کند، ولی پای حرکت ندارد. او همه سرمایهاش را با شامیان سوزانده و ورشکست شده است و حالا نیاز به سرمایه جدید دارد. در جای دیگری، امام صادق(ع) فرمودند: «وقتی شیعیان ما از پا میافتند، ما آنها را در آغوش میگیریم و راه میبریم.» در اینجا نیز امام حسن مجتبی(ع) همین پیشنهاد را برای مرد شامی مطرح میکنند. مرد شامی سالهای زیادی از عمرش را بر باد داده، بنیامیه را تبلیغ کرده و حالا نگران است که آیا میتواند به رستگاری برسد یا خیر. ولی حضرت در واقع به او میگویند نگران نباش، نمیگذارم خسارت ببینی و از دیگر شیعیان عقب بیفتی.
حضرت خیال او را راحت میکنند که ما تو را با خود میبریم. تنها کاری که باید بکنی این است که دعوت ما را بپذیری. خودمان به تو سرمایه میدهیم، از اعمال خودمان به تو میبخشیم و تو را با خودمان به بهشت میبریم. این همان شفاعت است. در واقع، شفاعت اهل بیت(ع) به معنای پارتیبازی نیست، بلکه اهل بیت(ع) از سرمایه خودشان میبخشند و افراد را نجات میدهند. در روز قیامت، ائمه اطهار(ع) از عبادتها و کارهایشان به شیعیان خواهند بخشید و بر آنها اضافه خواهند کرد تا آنها بتوانند وارد بهشت شوند.
تاکنون غذای بامحبت نخوردهای
حضرت سپس به مرد شامی میفرمایند: اگر گرسنه باشی، تو را سیر میکنیم و اگر عریان باشی، تو را لباس میپوشانیم. شاید این سؤال به ذهن برسد که مرد شامی از دستگاه بنیامیه آمده؛ جایی که ریخت و پاش فراوان بوده است. چرا باید حضرت باید به او پیشنهاد غذا بدهد؟ اصلاً این گرسنگی چرا مطرح شده است؟ شخصی که در دستگاه معاویه است، چرا باید دغدغه یک بشقاب غذا داشته باشد؟ پاسخ این است که منظور حضرت این نیست که مرد شامی محتاج یک وعده غذاست، بلکه ایشان میخواهند این را بفهمانند که مرد شامی، هیچگاه در طول عمرش پای سفرهای نبوده که غذای بامحبت میل کند. در واقع، مرد شامی تا به حال طعم یک غذای واقعی را نچشیده است. غذای خانه امام حسن(ع) در یک سفره کریمانه است. انسانهای کریم، وقتی کسی مهمانشان میشود و از سفره آنها غذا میخورد، خودشان هم لذت میبرند؛ مثل مادری که از غذا خوردن فرزندش لذت میبرد، ولی انسان فرومایه با دیدن غذا خوردن مهمانهایش لاغر و گرسنهتر میشود. در روایات هم توصیه شده که از مال بخیل و فرومایه چیزی نخورید، چون مانند خوردن از سرمایه شخصی است۸. حضرت به بیان دیگر، به مرد شامی میفرمایند: تو گرسنگی شصت هفتاد ساله داری، ولی در خانه ما سیر میشوی. مرد شامی از نعمت غذا خوردن بر سر سفره بامحبت محروم بود.
مردی که در خانهاش زن بیمحبتی دارد، همیشه گرسنه است. چون همسرش هر چقدر غذای خوشمزه درست کند، باز هم به دل او نمینشیند. بعضی از این مردها انگار سالهاست در خانهشان غذا نخوردهاند. محبتی که در غذا ریخته میشود، مانند پاکی و طیب بودن آن اهمیت دارد. سعی شود همسر و فرزندانتان را گرسنه نگه ندارید. مردی که در خانه سیر باشد، به هیچ زن دیگری رغبت نمیکند. این نکته، هم درباره غذا صادق است، هم درباره محبت و مسائل جنسی. گاهی برخی از زنها به جای محبت، بغض و نفرت در غذا میریزند. از آن طرف در سیره علما داشتهایم که گاهی با یک چای پر از طهارت و پاکی که همسرشان برایشان میآورده، سبک میشدهاند.
بعضی از خانمها وقتی سفره را پهن میکنند، تازه شروع میکنند به غر زدن و ناله کردن. زن باید پای سفره، لبخند بزند، شاد باشد و محبت کند. گلهها را باید جور دیگری در جای خودش مطرح کرد. وقتی مردی در خانهاش مدام مورد بیمحبتی و رفتار نادرست قرار گیرد، چه توقعی از او هست؟ بعضی از زنها سرمایه عاطفی و مهربانیشان را بیرون از خانهشان صرف میکنند و در خانه انتظار محبت و دوستی دارند. برخی دیگر از زنها برای همه مهرباناند، ولی به شوهر خودشان که میرسند، بدخلق و نامهربان میشوند. با چنین رفتارهایی نمیشود خانهای گرم و صمیمی داشت و محبت دید.
در اینجا، امام حسن(ع) درباره گرسنگی معده مرد شامی صحبت نمیکند، بلکه میگوید در سفره کریمانه ما غذایی پیدا میکنی که در هیچ سفره دیگری ندیدهای؛ چون امام حسن مجتبی(ع) کریم اهل بیت(ع) است و از اینکه کسی در خانهاش مهمان شود، شادمان میشود.
با اهل بیت علیهمالسلام آبرو خواهی داشت
سخن بعدی حضرت به مرد شامی این است که اگر عریان هستی، تو را میپوشانیم. اشاره حضرت به آبروی اوست. یعنی اگر آبرو نداری، ما به تو آبرو و زینت میدهیم. مرد شامی در تمام عمرش آبرو نداشته است؛ چون در دستگاه بنیامیه کسی به او آبرو نمیبخشد. در مقابل، کسی که با اهل بیت(ع) باشد آبرومند است و عزیز میشود.
ما در برخوردهایمان با دیگران چطور رفتار میکنیم؟ آیا باعث آبروی آنها هستیم؟ با کسانی که پناه و پشتوانهای در جامعه ندارند چه رفتاری میکنیم؟ آیا باعث عزت و احترام آنها میشویم؟ سیره اهل بیت(ع) این بوده که باعث احترام و عزت چنین افرادی میشدند؛ هم در دنیا، هم در آخرت. در برخی ادعیه داریم که خداوندا! من را پیش انبیا خجالتزده نکن. یعنی به من کمک کن تا در آن دنیا مفلس و دستخالی محشور نشوم. اعمال من کافی نیست و در مقابل اولیائت شرمنده میشوم. خدایا تو کاری کن که آبرویم نرود۹. بنابراین، آبروی آن دنیا نیز اهمیت دارد و اهل بیت(ع) باعث میشوند آبروی افراد تا خود بهشت حفظ شود.
لباسی که حضرت به مرد شامی میپوشانند، لباس آبرو و تقوا بود و او را بهشتی میکرد. با پوشیدن این لباس جدید، مرد شامی دیگر نیازی به بنیامیه نداشت؛ چرا که نزد رسول خدا(ص)، ملائکه، صدیقین و شهدا آبرومند میشد. تا پیش از اینکه مرد شامی با امام حسن(ع) ملاقات کند، عریان بود؛ چون بنیامیه آبروی او را خرج خودشان میکردند. آنها مرد شامی را برهنه نگه داشته بودند، ولی حضرت او را پوشاندند.
این بیآبرویی برای همه کسانی بود که با بنیامیه همراه میشدند. عمر سعد یکی از همین نمونهها بود. او به طمع حکومت ری، در مقابل اهل بیت(ع) ایستاد، ولی نهتنها به حکومت ری نرسید، بلکه باغش را هم از او گرفتند. اگر مقاومت میکرد، خودش را هم میکشتند. در نقطه مقابل، سیدالشهدا چنان آبرویی برای یارانش درست کرد که تا به امروز ادامه پیدا کرده و تا قیام قیامت نیز باقی خواهد ماند. امام حسین(ع) به یارانش میفرمود: پدر و مادر من فدای شما! شما انصارالله و انصارالرسول هستید. امام زمان(عج) نیز عاشق اصحاب سیدالشهداست و یک به یک به آنها سلام میکند. چنین آبرویی را کجا غیر از خانه اهل بیت(ع) میشود پیدا کرد؟
برخی از بانوان خیال میکنند با آرایش کردن، لبخند زدن به دیگران و همراهی با مردهای دیگر، آبرو پیدا میکنند. درحالیکه دقیقاً با این کارها بیآبرو میشوند. آبرو در خانه حضرت زهرا(س) است. فضه، یکی از دختران خانوادههای ثروتمند روم بود و علم کیمیا داشت. ولی همین شخص در خانه حضرت زهرا(س) به کنیزی مینشیند. در زندگی با کسانی معاشرت کنید که به شما آبرو بدهند و برای شما بهشت بخواهند. خودتان را کم نفروشید. امروز وقتی زنان اروپایی مسلمان و شیعه میشوند، بیان میکنند که زنها در کشورهای غربی مانند دستمال کاغذی هستند. مردها از آنها استفاده میکنند و آنها را دور میاندازند. ولی در اسلام، زنها عزیزند. به سبب همین تفاوت نگاه است که آن کشیش روس، وقتی پس از چهل سال اسلام آورد و شیعه شد، اولین سؤالش این بود که من چطور میتوانم به حضرت زهرا(س) محرم شوم. او بهشت مجسم را با آن بانوی یگانه میبیند. آرزوی او همین است و چیز دیگری نمیخواهد؛ چون تازه مادرش را پیدا کرده است. چه کسی نزدیکتر از مادر؟
کسی که اهل بیت علیهمالسلام را دوست دارد بینیاز است
در ادامه، حضرت امام حسن مجتبی(ع) به مرد شامیفرمودند: اگر محتاج باشی، بینیازت میکنیم. منظور حضرت این است که هر کس به اهل بیت(ع) رو کند، دیگر فقیر نیست؛ چون همه نیازهای انسان از عالم ذر تا کنون با اهل بیت(ع) برآورده میشود.
شخصی نزد امام صادق(ع) آمد و از فقر و نداری گله کرد. حضرت به او فرمودند: آیا حاضری همه دنیا را به تو بدهند و محبت ما را از تو بگیرند؟ گفت: نه. حضرت به او فرمود: پس تو فقیر نیستی۱۰.
بخشش کریمانه یعنی توجه به نیاز و احتیاج دیگران
بخشش کریمانه یعنی هنگام کمک به دیگران، نیاز آنها را به خواست خودمان ترجیح دهیم. چیزی به آنها ببخشیم که مشکل آنها حل شود، نه اینکه خودمان رضایت بیشتری داشته باشیم؛ همانطور که در مهمانیها باید غذایی درست کرد که مهمانها به آن میل و احتیاج دارد، نه هرچه خودمان بیشتر دوست داریم. درباره فرزندانمان هم باید همین را رعایت کنیم. باید نیاز فرزند را برطرف کنیم، نه اینکه او را وادار به خوردن غذایی کنیم که خودمان فکر میکنیم خوب است. در هدیه گرفتن نیز باید به همین روش عمل کرد. بعضی از افراد در هدیه خریدن خیلی دقت میکنند و برای دیگران، چیزی هدیه میخرند که میدانند به آن نیاز دارند.
حضرت نیز به مرد شامی میفرمایند: هر نیازی داشته باشی، ما برایت برآورده میکنیم. یعنی به این اهمیت میدهند که مرد شامی چه نیازی دارد.
متأسفانه گاهی دیده میشود برخی خانمها با اینکه خانه را بسیار تمیز و زیبا نگه میدارند، نیاز واقعی شوهرشان را برآورده نمیکنند. مثلاً بهترین غذاها را درست میکنند، ولی حاضر نیستند به او محبت کنند. حتی بعضی از زنها میگویند اگر به شوهرمان محبت کنیم، پررو میشود. خیلی از مردها گلایه میکنند که خانهمان تمیز و زیباست، ولی وقتی همسرمان به رختخواب میآید خسته است. اینها یعنی در واقع، خانم خانه طوری زندگی کرده که خودش دوست داشته و کاری به نیازهای واقعی همسرش نداشته است. این یعنی خانم خانه حواسش نیست که شوهرش چه چیزی میخواهد. ولی رفتار حضرت با مرد شامی، این طور نیست. دقیقاً پیشنهاد میدهد که هر چه به آن نیاز داشته باشی، در اختیارت قرار میدهیم.
نباید فراموش کرد که این مطالب فقط پیرامون بانوان نیست، بلکه مردان نیز باید وظایف خود را بشناسند و نسبت به رفتار و کردار خود در خانه دقت کافی داشته باشند. خانمهایی که احتیاجهای خانوادهشان را جدی میگیرند، وقتی پیر میشوند محبوباند و همه اعضای خانوادهشان به آنها سر میزنند و دوست دارند با آنها باشند. ولی آنهایی که رعایت نمیکنند، آخر عمر سر از خانه سالمندان در میآورند. چه بسیار زنان زرنگ و مستقلی که در جوانی موفق بودهاند، ولی چون احتیاجهای خانواده را در نظر نگرفتهاند، در سن پیری تنها میمانند و کسی جوابشان را نمیدهد که البته لازم است مرد نیز این نیازهای خانه را مد نظر قرار دهد. آدمی باید از کسانی باشد که همه با آنها آرامش میگیرند؛ همانهایی که وقتی پیششان میروی احوالت را میپرسند، از تو به گرمی پذیرایی میکنند. اینها سنتهای الهی است و حتی ربطی به ایمان و کفر ندارد.
در روابط زن و شوهر نیز این مسئله اهمیت دارد. گاهی میبینید بعضی از زن و شوهرها در سنین بالا کمکم محل خوابشان را جدا میکنند و دیگر دلشان نمیخواهد کنار هم بخوابند. اینها در دورانی که با هم بودهاند، همدیگر را مصرف کردهاند و باعث آزار هم شدهاند، طوری که دیگر تحمل یکدیگر را ندارند. بعضی از این رفتارها در ابتدای زندگی مشترک، در سالهای بعد باعث تنهایی و جدایی میشود. زنی که شوهرش را از خانواده و دوستانش جدا میکند، چند سال بعد به تنهایی و جدایی دچار میشود. زن باید به این نکته توجه داشته باشد که فرزندانش عمه و عمو لازم دارند. چند سال بعد که بزرگ شدند، اگر خانواده و فامیل به اندازه کافی نداشته باشند، آواره خیابانها میشوند و به سراغ غریبهها میروند. این خلقت الهی است و هر کدام از اقوام انسان، نقشی را برای او بازی میکنند و نباید این نظم را از بین برد. ممکن است بعضی از اقوام شوهر، مشکلاتی داشته باشند، ولی به هر حال باید آنها را دعوت کرد و به آنها اجازه داد تا به فرزندمان محبت کنند. وگرنه کار به جایی میرسد که در سنین بالا مدام به این و آن التماس میکنیم که به خانه ما بیایند و به ما سر بزنند، ولی نمیآیند.
بچههایی که خانواده دارند، عزیزترند. این افراد هر جا مشکلی برایشان پیش میآید، کسانی را دارند که از کمکشان استفاده کنند. ولی بچههایی که با فامیل رفت و آمد ندارند، تنها میمانند. این بیمحبتیها حتی باعث میشود پدرها به فرزند خودشان بیرغبت شوند. برعکس، وقتی مادر بچه شیرین و بامحبت است، رابطه پدر با بچه نیز بهتر میشود. وقتی زن خانه مدام از شوهرش گله کند، فرزند نیز میشنود و کمکم حس منفی به پدرش پیدا میکند و رابطهاش با او آسیب میبیند. انسان باید به این فکر کند که اگر برایش اتفاقی افتاد، فرزندش کسی را داشته باشد که پیش او برود.
بازگشت عمر از دسترفته مرد شامی
در ادامه روایت، امام حسن(ع) به مرد شامی میفرمایند: اگر طرد شدی، ما به تو پناه میدهیم. گویی مرد شامی آواره است و هیچ سکونتی ندارد. واقعیت این بود که مرد شامی همیشه با ترس و نگرانی زندگی کرده بود و کسی او را درک نمیکرد. حضرت دقیقاً به همین تشویق درونی مرد شامی اشاره میکنند. تا پیش از این، همه از او سوء استفاده کرده بودند، هستی او را برده بودند و هیچکس به او پناه نداده بود. ولی حضرت به او فرمودند: ما تو را از دربهدری نجات میدهیم. چیزهایی را که از تو به یغما بردهاند، دوباره به تو برمیگردانیم. در کنار ما اهل بیت(ع) دوباره آبرو، مال و جوانیات را به دست خواهی آورد.
از رفتار مرد شامی معلوم است سخنان حضرت را به خوبی درک میکند؛ چون در بین صحبت حضرت، هیچ نمیگوید و حتی یک کلمه به زبان نمیآورد. گویی حضرت دست او را گرفته و قدم به قدم با خود میبرد و او هم با حضرت همراهی میکند. دقت داشته باشید دربهدری و بیپناهی ربطی به فقر ندارد. چه بسیار افرادی که ثروت دارند ولی همچنان بیپناهاند؛ فامیل و خویشاوند دارند، ولی احساس غربت میکنند. باید به چنین افرادی کمک کرد، به آنها لبخند زد و حتی غذای بامحبت به آنها چشاند. گاهی با یک تلفن زدن میشود به چنین افرادی پناه داد.
با اهل بیت علیهمالسلام بمان تا رستگار شوی
سخن بعدی حضرت به مرد شامی این است که اگر حاجتی داشته باشی، ما برای تو برطرف کنیم. اینجا صحبت از آرزوهاست و با احتیاجات فرق دارد. آرزو فراتر است. حضرت به او میفرمایند: هر آرزویی که داری و در دلت مانده، برایت برآورده میکنیم. چه در ظرف دنیا، چه در ظرف آخرت، هر آرزویی داشته باشی در خانه اهل بیت(ع) برآورده میشود. به هر جا دوست داری برسی، ما تو را به همان جا میرسانیم.
ادامه روایت این است که اگر راحلهات را به سمت ما حرکت دهی و تا وقت کوچ و سفرت مهمان ما باشی، برایت بهتر است؛ چون هم جایگاه وسیعی داریم، هم آبروی زیادی داریم و هم مال بسیار. اکثر مردم وقتی میخواهند به کسی هدیه بدهند، به یک هدیه بسنده میکنند و میگذرند. ولی امام حسن(ع) مرد شامی را رها نمیکنند و از او دعوت میکند تا به اهل بیت(ع) رو کند و حضرت به او میفرمایند: برای تو بهتر است که از بنیامیه رویگردان شوی و از ما اهل بیت(ع) باشی، اگر با ما همراه شوی، خانه خواهی داشت و به عنوان اهل این خانه شناخته خواهی شد و در آخرت نیز میتوانی خودت را به عنوان اهل بیت محمد و آل محمد علیهمالسلام معرفی کنی؛ چون بیت ما وسعت دارد و جا برای تو هست. حتی شکل و فضای خانه ما آرامش و گرمی دارد. تا هر وقت بخواهی میتوانی پیش ما بمانی. این سخنان امام حسن(ع) نشان میدهد مرد شامی زخم بسیاری از بنیامیه داشته است. در واقع، حضرت تصمیم داشتند تا مرد شامی کاملاً خوب نشده است، نرود. اشاره حضرت به تعداد روزهای سفر مرد شامی به مدینه نیست، بلکه به دوران طولانیتری اشاره دارد. یعنی تا زمانی که به کلی خوب شوی، پیش ما بمان و رستگار شو.
حضرت در همین سخنان کوتاه، تصویری از آینده مرد شامی به او نشان میدهد. ولی این تصویر به قدری شیرین است که او به دست و پای حضرت میافتد و دعوت حضرت را میپذیرد. مرد شامی به اهل بیت(ع) متصل شد، حاجتهایش را گرفت و همه نیازهایی که در طول عمرش داشت، برطرف شد. امام حسن(ع) پیش از آنکه به او غذایی بدهد، طعم محبت را به او چشاند و وجود او را پر از عشق کرد. این از همه چیز بالاتر بود. وجودی که از درون تهی باشد، چیز دیگری نمیفهمد. این نکته درباره خانواده نیز صدق میکند. یک زن خوب، ابتدا باید وجود شوهرش را از محبت پر کند، سپس برایش چای و غذا بیاورد، و گرنه مردی که در خانهاش محبت نمیبیند، بهترین غذاها و زیباترین خانهها دردی از او درمان نمیکند.
خدا را نباید اثبات کرد، باید نشان داد
بر اساس رفتاری که امام حسن مجتبی(ع) با مرد شامی داشت، میتوان نتیجه گرفت که برای هدایت دیگران نیازی به بحث و جدل نیست. اثبات خدا برای آدمها نتیجه نمیدهد، باید خدا را به آنها نشان داد. همانطور که امام حسن(ع) خدا را به مرد شامی نشان داد. ما به اطرافیانمان شیرینی و خوشرویی نشان نمیدهیم، درحالیکه همین شیرینیها باعث هدایت مردم میشود، حتی نیازی به مال و ثروت نیست، فقط کافی است با مردم تلخی نکنیم. خداوند متعال به رسولش میفرماید: تو نمیتوانی احتیاجات مردم را برطرف کنی، ولی میتوانی شیرین باشی. با شیرینی تو زخمهای مردم التیام پیدا میکند و مشکلات برایشان آسان میشود؛ مانند بعضی از آدمهای خوب که وقتی مشکلاتت را برایشان میگویی، گاهی یک دعای ساده میکنند، ولی همان دعای ساده باعث آرامش انسان میشود و صبر او را بیشتر میکند.
روزی شخص ورشکستهای با حال بدی که داشت نزد استاد بزرگی رفت. اوضاع آن شخص به حدی دشوار شده بود که حتی نان شب نداشت. آن شخص پیش استاد به گریه افتاد، ولی استاد نیز مرد فقیری بود و توان مالی نداشت که مشکل او را حل کند. برای همین شروع کرد همراه آن مرد، گریه کردن. شخص از آن عالم بزرگ پرسید چرا گریه میکنید؟ عالم پاسخ داد: من که چیزی ندارم به تو بدهم و مشکلت را حل کنم، ولی میتوانم همراهت گریه کنم. همین گریه آن عالم باعث شد آن شخص آرام شود.
یکی از عالمان شیعه که در الجزایر زندگی میکرد، بیان میکرد که در یکی از سفرها به هتلی رفته بود و آنجا چشمش به کارگر خستهای افتاده بود که گوشهای کنار وسایل تمیزکاریاش دراز کشیده است. آن عالم نگران میشود که حالا اگر مدیر هتل سر برسد و کارگر را در حال استراحت ببیند، به او تندی خواهد کرد. به همین سبب، آن عالم بزرگوار وسایل کارگر را برمیدارد و بیسروصدا سالن هتل را به جای او تمیز میکند. آخر کار، کارگر خسته از خواب بیدار میشود و از دیدن آن وضعیت تعجب میکند. از عالم دلیل کارش را میپرسد و برایش سؤال پیش میآید که او کیست و چه دینی دارد. وقتی عالم میگوید من مسلمانم، کارگر میگوید من مسلمان زیاد دیدهام ولی این طور نبودهاند. عالم پاسخ میدهد: ما شیعیان و پیروان امیرالمؤمنین علی(ع) هستیم. تو انسانی، من هم انسانم؛ شغل انسانها نباید آنها را از هم جدا کند. کارگر با شنیدن سخنان آن عالم و دیدن رفتارش شیعه میشود و پس از خودش ۱۸ نفر دیگر را هم شیعه میکند. چون همیشه او را تحقیر کرده بودند، ولی یک عالم شیعه حرف او را شنید و پاسخش را با احترام داد. آن عالم ربانی پولی به آن کارگر نداد، ولی هدایتش کرد. سعی کنیم دیگران را با اعمالمان هدایت کنیم. خیلی چشمها نظارهگر رفتار و اعمال ما هستند و از ما انتظار دارند چنانچه امام حسن مجتبی(ع) نیز به آن مرد شامی کرامت بخشید.
منابع:
۱- مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۹، و به همین مضمون با اندکی اختلاف در: کشف الغمه فی معرفه الأئمه، على بن عیسى اربلی، ج۱، ص۵۶۱؛ الکامل فی اللغه والأدب، أبو العباس محمد بن یزید المبرد، ج۲، ص۵؛ وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، ابو العباس بن خلکان، ج۲، ص۶۷.
۲- الخرائج و الجرائح، قطب الدین الراوندی، ج۱، ص۱۴۰.
۳- شجره طوبی، الشیخ محمد مهدی الحائری، ج۲، ص۲۳۵.
۴- عمده عیون صحاح الأخبار، ابن بطریق، ص۳۹۳؛ صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل البخاری، ج۳، ص۱۳۸۸و۱۳۸۹، ج۵، ص۲۰۰۴؛ صحیح مسلم، مسلم بن حجاج النیشابوری، ج۴، ص۱۸۸.
۵- بحار الانوار، العلامه محمد باقر المجلسی، ج۴۵، ص۱۷.
۶- چنانچه در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت(ع) میگوئیم: وَأَمْرُکُمْ رُشْد.
۷- اشاره به دوبرادر بنام سعد و ابوالختوف ،که از خوارج بودند و در روز عاشورا با ندای امام به سپاه حضرت پیوستند.
۸- الکافی، محمد بن یعقوب الکلینی، ج۴، ص۴۱.
۹- مانند دعای امام سجاد(ع) که فرمودند: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ، وَ لَا تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِکَ، وَ أَسْتَعْطِیَ شِرَارَ خَلْقِکَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی، و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی، وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ. صحیفه سجادیه، ص۱۰۰.
۱۰- با اندکی اختلاف در: الامالی، محمد بن الحسن الطوسی، ص۲۹۸.
منبع: کتاب تدبیر در تاویل تالیف حجت الاسلام سید محمدباقر هاشمی شاهرودی