درس ششم: قضاوت عجولانه ممنوع (آشنایی مقدماتی با عدل؛ قسمت 1)

 

flower 12

    

بسم الله الرحمن الرحیم

اصول دین برای کودکان

 با اهتمام: زهرا و سارا انتظارخیر؛ زهرا مرادی

    

دوره‌ی «اصول دین» با هدف آشنایی فرزندان‌‌‌‌‌مان با مبانی اعتقادی شیعی برای گروه سنّی 8 تا 12 سال، توسط کارشناسان و مربیان خانه‌ی کودک و نوجوانانِ بنیاد علمی فرهنگی محمد (ص) تدوین گردیده است.

بدیهی است ادبیاتی که برای کودکانِ هشت ساله به کار برده می‌شود، با ادبیاتی که برای یک دانش آموز 12 ساله به کار می‌رود، متفاوت است و مربی ناگزیر است بسته به شرایط مخاطب، بدون تغییر چارچوب محتوا، کمی ادبیاتش را تغییر دهد.

از آنجا که درس‌‌‌‌های این دوره، کوتاه هستند، این قابلیت را دارند که بدون لطمه رساندن به بودجه بندی محتوای درسیِ مدارس، در کلاس‌‌‌‌های متفاوتی مانند زنگ قرآن، پرورشی، مهارت‌‌‌‌های زندگی و حتی دروس دیگر ارائه گردند. با این وجود، به صورت مشخص به دانش آموزان تاکید گردد که این بخش از کلاس (مثلا یک ربعِ ابتدای کلاس) به «اصول دین» اختصاص دارد تا متوجه اهمیت آن و تمایزش از سایر مطالب باشند.

   

درس ششم: قضاوت عجولانه ممنوع   

تذکر تربیتی: عجولانه قضاوت نکنیم.

   

متن محتوا:

خب یک مروری بکنیم ببینیم در این چند جلسه چه چیزهایی یاد گرفتیم. اول از همه درباره‌ی اصول دین صحبت کردیم. گفتیم اگر اسلام را مثل یک درخت بدانیم، ریشه‌‌‌‌های آن، می‌شود اصول دین. همانطور که اگر درختی ریشه‌اش خراب یا قطع شود، می‌میرد، اگر کسی به اصول دین معتقد نباشد، اسلامش از بین می‌رود. گفتیم اصول دین چند تاست؟ {مربی با نمایشِ نشانه‌ها از بچه‌ها بخواهد اصول دین را نام ببرند.}اولین اصل، یعنی توحید را بررسی کردیم و درباره‌ی چند اسم از اسماء الهی صحبت کردیم. امروز به یکی دیگر از اصول دین اشاره می‌کنیم. یعنی: «عدل»

جلسه‌ی اول، گفتیم معنای «عدل» در اصول دین چیست؟ اینکه خدا ظالم نیست و به کسی ظلم نمی‌کند.

بعضی وقت‌ها یک اتفاق‌هایی می‌افتد که به نظرمان می‌رسد عادلانه نیست؛ اما اگر کمی دقت کنیم یا درباره‌ی آن موضوع، تحقیق کنیم، متوجه می‌شویم تصورمان اشتباه بوده و اتفاقا آن اتفاق خیلی هم عادلانه و به حق بوده است. مثل چی؟ مثل این داستانی که می‌خواهم برای‌تان تعریف کنیم.

یک روز وقتی زنگ تفریح خورد و بچه‌ها با خوشحالی کلاس را ترک کردند، خانم معلم، یکی از بچه‌‌‌‌های کلاس به نام مریم را صدا زد و یک موز و یک آبمیوه به او داد. چند نفر از بچه‌ها که دم در کلاس بودند، متوجه این ماجرا شدند. آنها از اینکه معلم‌شان بین بچه‌ها فرق گذاشته بود و فقط به مریم خوراکی داده بود، ناراحت شده بودند. یکی از بچه‌ها گفت به نظرم این کار خانم معلم اصلا منصفانه نبود. یکی دیگر گفت به نظر من هم کار عادلانه‌ای نیست. چرا باید خانم معلم بین بچه‌ها فرق بگذارد؟

خلاصه زنگ تفریح تمام شد و بچه‌ها به کلاس برگشتند. وقتی معلم وارد کلاس شد، از نگاه بچه‌ها فهمید از یک چیزی ناراحت هستند. وقتی از آنها علت را پرسید، یکی از بچه‌ها گفت: «خانم، شما همیشه به ما می‌گویید همه‌ی ما را به یک اندازه دوست دارید؛ اما امروز دیدیم بین ما و مریم فرق گذاشتید. به او خوراکی دادید ولی به بقیه نه. به نظر ما این کار، منصفانه نبود.»

معلم، لبخندی زد و گفت «دخترهای گلم؛ شما عجولانه قضاوت کردید. خیلی وقت‌ها ما درباره‌ی یک موضوعی اطلاعات‌مان ناقص است و بر اساس همان چیزهای نصفه و نیمه قضاوت می‌کنیم. شما امروز دیدید که من به مریم خوراکی دادم ولی از اینکه چرا آن کار را کردم، خبر ندارید. مریم جان؛ اجازه دارم درباره‌ی اتفاقات دیروز توضیح بدهم؟»

مریم سرش را به نشانه‌ی رضایت تکان داد.

معلم گفت: «بچه‌ها؛ مریم و خانواده‌اش چند ماهی است به شهر ما آمده‌اند و در همان خیابانی زندگی می‌کنند که منزل ما هست. دیشب که داشتم از خرید به خانه برمی‌گشتم، دیدم جلوی خانه‌شان یک آمبولانس ایستاده. تا خودم را به آنها برسانم آمبولانس حرکت کرد. از همسایه‌ها شنیدم مادر مریم ناراحتی قلبی دارد و اورژانس او را به بیمارستان برده. صبح که مریم را در مدرسه دیدم، احوال مادرش را پرسیدم. گفت باید چند روزی در بیمارستان بماند. از او پرسیدم صبحانه خورده؟ گفت میل نداشته. پرسیدم با خودش خوراکی آورده؟ گفت نه. همه‌ی حواسش پیش مادرش بوده. به همین دلیل من زنگ تفریح، خوراکی خودم را به او دادم. حالا به من بگویید ببینم کاری که کردم، غیر منصفانه بوده؟»

بچه‌ها که هم از شنیدن اتفاقی که برای مادر مریم افتاده بود و هم قضاوت عجولانه‌ی خودشان، ناراحت شده بودند، گفتند: «نه. ما اشتباه کردیم. معذرت می‌خواهیم»

معلم لبخندی زد و گفت: «اشکالی ندارد. در عوض، اتفاق امروز باعث شد شما یک درس مهم بگیرید. هیچ وقت زود قضاوت نکنید. خیلی وقتها ما از همه‌ی ماجرا خبر نداریم و به همین دلیل برداشت اشتباهی می‌کنیم.»

بچه ها؛ شبیه همین داستان، خیلی وقتها ما درباره‌ی خدا هم دچار این اشتباه می‌شویم. مثلا یک چیزی می‌بینیم و به نظرمان می‌آید اتفاقی که افتاده منصفانه یا عادلانه نیست. در حالی که ما فقط یک قسمت از ماجرا را دیده‌ایم.

ما مسلمان‌ها معتقدیم خداوند عادل است و هیچ وقت غیر منصفانه و غیر عادلانه رفتار نمی‌کند. لازمه‌ی عدالت این است که فرد درباره‌ی همه‌ی جوانب و شرایط مسئله اطلاعات و دانش کامل داشته باشد. قاضی دادگاه اگر اطلاعاتش ناقص باشد، نمی‌تواند حکم درستی بدهد. به همین دلیل درباره‌ی آن موضوع تحقیق می‌کند، مدارک جمع می‌کند، با افراد مختلف صحبت می‌کند تا اطلاعاتش را کامل کند. با این حال باز هم ممکن است یک سری چیزها از چشمش پنهان بماند و نتیجه‌ی نادرستی بگیرد. اما درباره‌ی خدا چطور؟ آیا می‌شود خدایی که گفتیم «بصیر» است، چیزی از چشمش پنهان بماند؟ آیا ممکن است اطلاعات و دانش خدا درباره‌ی موضوعی ناقص باشد و به خطا برود؟

هر کاری که خدا می‌کند و هر تصمیمی که برای بندگانش می‌گیرد، از روی علم بی پایانش است. او به همه چیز و همه‌ی جوانبِ ماجرا اِشراف و اِحاطه دارد. او حتی از نیت‌ها و افکار بنده‌هایش با خبر است. پس اگر اتفاقی افتاد و به نظرمان آمد فلان کارِ خدا عادلانه نبوده، یاد حرف‌‌‌‌های امروز بیفتیم و به خودمان یادآوری کنیم تنها کسی که علمِ بی نهایت دارد و از همه چیز آگاه است، خداست و ما فقط داریم یک بخش کوچک از ماجرا را می‌بینیم. خداوند مهربان، عادل است و هیچ وقت به بنده‌هایش ظلم نمی‌کند. چنین اعتقادی، جزو اصول دین ماست. 

   

منبع: خانه کودک و نوجوان بنیاد محمد (ص)  

  

logo test

ارتباط با ما